محيا سادات محمديمحيا سادات محمدي، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

محيـــــــا ماه من

خرید انگشتر

امروز شاخه نبات به پدری سر سفره ی افطار گفت من انگشتر عروسکی میخوام طبق معمول پدری گفت باشه. بعداز افطار رفتیم حونه ی مامانی ساعت یازده ونیم که میخواستیم بیاییم خونه دختری گفت انگشتر یادتون نره .آخه پدری این قوله که به بچه  میدی؟ کار خدا یه خرازی باز بود من وپدری بیشتر دختری خوشحال بودیم آخه با خرید انگشتر به آرامش رسیدیم شاخه   نبات داخل مغازه گفت من خودم میخوام انتباخ کنم ...
24 تير 1392

خدا

.::وقتی خداوند از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت     از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم::.             ...
23 تير 1392

زبون بازی محیا بانو

امشب بعداز افطار به دختری گفتم بیا کمکم کن تا سفره رو جمع کنیم گفت مامانی من خسته ام جون ندارم ا  اینم از کارکردن قند نبات من امروز موقع افطار آقای پدر دیر کرده بود.قند نبات توی راهرو منتظر آقای پدر بود عمه اومد به محیا گفت چرا اینجا نشستی؟ قندنبات گفت بابام اعصابمو خرد کرده هنوز نیومده ...
22 تير 1392

آرایشگاه محیا

ماجرای آرایش کردن محیاخانم:   یه روزی محیاخانم مشغول بازی کردن در اتاقش بود . من هم توی آشپزخانه بودم گفتم:محیا کجایی؟ گفت:دارم بچه مو آرایش میکنم و ببینید آرایش کردن محیا خانم رو     ...
21 تير 1392

محیا گیاه کاشته

ماجرای سبزیکاری محیا :   یه روزی بابای محیا گفت:محیابیا بریم سبزی بکاریم محیا  گفت باشه بابا بعدچندتا دانه ی ذرت با نخود ولوبیا برداشتند  ودرباغچه کاشتند ومحیا هرروز میرفت وبه اونا آب میداد تااینکه اونا رشدکردندوبزرگ شدند واین هم عکس سبزیکاری محیا   ...
20 تير 1392

جشن سامان

عشق وعمر من یک شنبه جشن تولد سامان پسر عموجمال بود.سامان تقریبا پانزده روزه که به دنیا اومده مراسم جشن توی تالار مریم بود.شما خیلی خوشگل شده بودی البته به قول خودت یه روز عمه بهت گفت محیا چقدر خوشگل شدی شما گفتی خوشگل بودم من اونجا با هز ار خواهش وتمنا از شما تونستم دوتا عکس بگیرم     اینجاهم خونه ی عمو جماله که بعداز مراسم رفتیم وشما داری میرقصی ...
19 تير 1392

خونه ی نازگل

      نازگل مامان این خونه ی خوشگل رو دایی امیر از مشهد برات آورده .توی این خونه همه وسایلی  هست مبل میز غذاخوری سرویس بهداشتی تخت خواب ووسایل دیگه. توخیلی این خونه رو دوست داری .هفت کوتوله هاتو که بابای مهربونت برات عیدی خرید توی این خونه میزاری و باهاشون بازی میکنی .عزیز مامان امیدوارم همیشه سالم وسرحال وشادباشی ...
18 تير 1392

10 موردی که والدین نباید به بچه ها بگویند

۱۰ موردی که والدین نباید به بچه ها بگویند. مطالعه جدیدی نشان داده است که برخی از عبارات به ظاهر مثبت و رایج پدر و مادرها با فرزندانشان، اثرات مخربی بر روی فرزندان می گذارد. علی رغم حسن نیت والدین در بیان این عبارات، حس اعتماد به سیستم راهنمای درون در کودکان از بین می رود، ظاهر سازی می کنند، کم کاری می کنند، و زمانیکه اوضاع بر وفق مراد نیست نا امید و تسلیم می شوند. در اینجا فهرستی از این عبارات را که باید از لغت نامه های والدین حذف شود مطرح می کنیم و عبارات جایگزین را نیز پیشنهاد می کنیم تا آگاهانه تر عمل کنید: ۱- آفرین، عالی بود: مشکلی که این عبارت دارد این است که والدین زمانی آن را به طور مرتب تکرار می کنند که فرزندشان هیچ ت...
15 تير 1392

مامان بازی محیا

  شاخه نبات مامان اینجا خونه ی مامانیه شما داری چایی دم میکنی     البته سماور خاموشه ومیدونی که نباید دست به سماور روشن بزنی   . شما خیلی بازی کردن با وسایل آشپرخانه رو دوست داری.بعضی اوقات قابلمه با کفگیر میاری وغذا درست میکنی هفته ی پیش مامانی از قم برات یه یخچال سوغاتی آورد خیلی خوشحال شدی میوه هایش رو میچیدی توی ظرف وبه ما تعارف میکردی . عسل مامان شما آشپز خوبی میشی            ...
13 تير 1392